یک عاشقانه آرام

احتیاط باید کرد ! همه چیز کهنه میشود و اگر کمی کوتاهی کنیم ، عشق نیز ...

یک عاشقانه آرام

احتیاط باید کرد ! همه چیز کهنه میشود و اگر کمی کوتاهی کنیم ، عشق نیز ...

عناوین یادداشت‌ها

  • نذر سه‌شنبه 27 اسفند 1392 12:58
    نذر کرده ام اگر تا چهل روز دیگر نیایی دق کنم !
  • ناامیدی سه‌شنبه 27 اسفند 1392 12:55
    خیلی حس بد و تلخ و سرگیجه آور و کلافه کننده و سردیه که هر روز به چیزی فک کنی که حالا حالا ها قرار نیست اتفاق بیفته ...
  • حقارت سه‌شنبه 27 اسفند 1392 12:55
    میدانم حقارت تمام است اینکه سقف مطالباتت این باشد که دلت بخواهد اگر روزی اتفاقی از کنارت گذشت دست کم سرش را به سمت نگاهت بچرخاند... اما کاش اینطور باشد حتی اگر حقارت تمام باشد ! ...
  • نمیدانم چرا سه‌شنبه 27 اسفند 1392 12:54
    نمیدانم چرا همه چیز باز به تو ختم میشود، حتی اگر هرگز نباشی .. .
  • زمان مرگ ... سه‌شنبه 27 اسفند 1392 12:53
    آدمها از مریضی نمیمیرند ، یا از تصادف ، آدم ها وقتی تنها میشوند میمیرند. ..
  • انگار سه‌شنبه 27 اسفند 1392 12:52
    انگاری ا یستاده ام وسط ازدحام دنیا همه می آیند همه می روند چند میلیارد آدم شبیه هم، چند میلیارد"تو " ...
  • به خاطر نگاهش.. سه‌شنبه 27 اسفند 1392 12:51
    در ته چشمهای تو خدا شیطنت میکند یا شیطان خدایی.. ؟
  • درون من سه‌شنبه 27 اسفند 1392 12:51
    من یک نفرم! . . اما در من هزاران زن زندگی میکنند، . . که هر روز تعدادی عاشقت میشوند...
  • چهارشنبه سوری سه‌شنبه 27 اسفند 1392 10:55
    بیا در غروب آخرین سه شنبه سال برای گردگیری افکارمان آتشی بیافروزیمو کینه ها را بسوزانیم و زردی خاطرات بد را به آتشو سرخی عشق را از آتش بگیریم و آتش نفرت را در وجودمان خاموش کنیم !
  • یاد باد کودکیها سه‌شنبه 27 اسفند 1392 10:35
    آنِه! تکرار غریبانه روزهایت چگونه گذشت؛ وقتی روشنی چشم هایت در پشت پرده های مه آلود اندوه پنهان بود؛ با من بگو از لحظه لحظه های مبهم کودکی ات، از تنهایی معصومانه دست هایت؛ آیا می دانی که در هجوم درد ها و غم هایت؛ و در گیر و دار ملال آور دوران زندگیت؛ حقیقت زلال دریاچه نقره ای نهفته بود؟ آنِه! اکنون آمده ام تا دست هایت...
  • بهار سه‌شنبه 27 اسفند 1392 10:10
    چه تلخ محاکمه می شوند پاییز و زمستان برای جان دادن به درخت،جان می دهند و چه ناعادلانه کمی آن طرف تر همه چیز به اسم بهار تمام می شود جاودان باد سایه کسانیکه که شادی را علتند نه شریک و غم را شریکند نه دلیل!!! ((پیشاپیش سال نو مبارک))
  • ضعف ایمان ما یکشنبه 25 اسفند 1392 17:43
    کوچکتر که بودیم ایمانمان بزرگتر بود بادبادک میساختیم نمی ترسیدیم باد نباشد ...
  • آنچه زیباست تویی یکشنبه 25 اسفند 1392 17:42
    به تو سوگند و به ناز گل سرخ و به پروانه که در عشق فنا می گردد : زندگی زیبا نیست! . . آنچه زیباست تویی...
  • خنده های تو یکشنبه 25 اسفند 1392 17:41
    مثل باران چشمهایت دیدنی است ، شهر خاموش نگاهت دیدنی ست ، زندگانی معنی لبخند توست ، خنده هایت بی نهایت دیدنی ست...
  • رو به نور یکشنبه 25 اسفند 1392 17:40
    همیشه رو به نور بایست اگر میخواهی تصویر زندگی ات سیاه نیافتد ...
  • جنس اصل یکشنبه 25 اسفند 1392 14:22
    یک بار ، یک بار و فقط یک بار می توان عاشق شد … عاشق زن ، عاشق مرد ، عاشق اندیشه ، عاشق وطن ، عاشق خدا ، عاشق عشق … یک بار و فقط یک بار … بار دوم دیگر خبری از جنس اصل نیست !
  • بعضی ها آدم نمیشوند یکشنبه 25 اسفند 1392 14:21
    بعضی ها ، هیچ وقت آدم نمی شوند ! در چرخه ی تکامل … چگونه ظاهرِ آدم یافتند ، نمیدانم ! خصلتشان زخم زدن است ! و خراشیدنِ روح ! حالا تو بگو ، چگونه در کنارِ چنین گرگهایی .. اگر چنگ در نیاوری ! دوام می یــابــی !
  • چـه غــم انگــــیـز اسـت .. یکشنبه 25 اسفند 1392 14:21
    چـه غــم انگــــیـز اسـت .. ســرنــوشـتِ مــاهــیِ کــوچــک .. وقتــی ، بــه هــوایِ جُــفتِ خــود .. بــه اقــــیـانــوس مــی زنــــد .. و نهــــــنگ هــــا .. عــاشقَـش مــی شـــونـــــد !
  • جهالت...! یکشنبه 25 اسفند 1392 14:20
    مــزرعـه را.. ملـــخ هــا جــویــدنــد ! و مــا .. بــــرایِ کـلاغهــا “متـــرسک” سـاختــــیم ! و ایـن بــود ، شــروعِ جهالت …!
  • نسل ما.. یکشنبه 25 اسفند 1392 14:19
    نسلـی هستــیـم ، که روزهــا میخــوابیــم.. و شبــهـا بیـــــداریـــم ! چــون.. تــاریـکی شب ، بـــرامــون.. قــابــل تحمـّـل تــر از “تـــاریــکی” روزهــامــونــه !
  • قشنگترین اسارت یکشنبه 25 اسفند 1392 14:13
    ماندن به پای کسی که دوستش داری * * قشنگ ترین اسارت زندگی است !*
  • آدم های مجازی... یکشنبه 25 اسفند 1392 14:01
    آدم هایی هستند که بودنشون حتی مجازی به آدم آرامش می ده ! دوستی شون برات حقیقی می شه و یهو میشن یه قسمتی از زندگیت ! آدمایی هستن که با تمام مجازی بودنشون ، سهم بزرگی تو حقیقت دوستی های تو دارن قدرشونو بدون ...
  • سکوتم بند نمی آید یکشنبه 25 اسفند 1392 13:57
    تیـغ روزگــــــار . . . شاهـرَگـــــــــ "کلامَمـــــــــ" راچـُـنان بریــــــده کـه سکوتَمـــــــ "بَنـــــد" نمی آیـــــــد .!
  • اینجا یکشنبه 25 اسفند 1392 13:57
    اینجا زمان عقیــــم شده ... بـــر روی لحظه ی بوسیدنمـــان اینجا عشقهــــای با طعـم هــــوس خوابند اینجا چشـــمها هنگام بوســه بسته انــد و دروغـــی در کار نیســـت اینجا همان سایه هایی است از یک عشـــــــــــــق قدیمــــــــی
  • من... پنج‌شنبه 22 اسفند 1392 20:00
    من نه عاشق بودم ونه محتاج نگاهی که بلغزد بر من من خودم بودم و یک حس غریب که به صد عشق و هوس می ارزید من خودم بودم و دستی که صداقت می کاشت گرچه در حسرت گندم پوسید من خودم بودم و هر پنجره ای که به سرسبزترین نقطه بودن وا بود و خدا می داندبی کسی از ته دلبستگیم پیدا بود من نه عاشق بودم و نه دلداده به گیسوی بلند و نه آلوده...
  • یک نفر آمد قرارم را گرفت پنج‌شنبه 22 اسفند 1392 19:57
    یک نفر آمد قرارم را گرفت برگ و بار و شاخسارم را گرفت چهار فصل من بهار بود ، حیف باد پائیزی بهارم را گرفت اعتباری داشتم در پیش عشق با نگاهی ، اعتبارم را گرفت عشق یا چیزی شبیه عشق بود آمد و دار و ندارم را گ رفت . . .
  • عجب کاری به دستم داد دل پنج‌شنبه 22 اسفند 1392 19:57
    من که گفتم این بهار افسردنی است من که گفتم این پرستو مردنی است من که گفتم ای دل بی بند و بار عشق یعنی رنج ، یعنی انتظار آه عجب کاری به دستم داد دل هم شکست و هم شکستم داد دل . . .
  • نامه عاشقانه پنج‌شنبه 22 اسفند 1392 19:56
    مهربانم، ای خوب! یاد قلبت باشد، یک نفر هست که این‌جا بین آدم‌هایی که همه سرد و غریبند با تو تک و تنها، به تو می‌اندیشد و کمی دلش از دوری تو دلگیر است... مهربانم، ای خوب! یاد قلبت باشد، یک نفر هست که چشمش به رهت دوخته، بر درمانده و شب و روز دعایش این است زیر این سقف بلند، هر کجا هستی، به سلامت باشی و دلت همواره، محو...
  • ترس پنج‌شنبه 22 اسفند 1392 19:55
    وحشت از عشق که نه ، ترسم از فاصله هاست وحشت از غصه که نه ، ترس من خاتمه هاست ترس بیهوده ندارم ، صحبت از خاطره هاست صحبت از کشتن ناخواسته ی عاطفه هاست کوله باریست پر از هیچ که بر شانه ماست گله از دست کسی نیست مقصر دل دیوانه ماست
  • خار و گل پنج‌شنبه 22 اسفند 1392 19:54
    غنچه از خواب پرید و گلی تازه به دنیا آمد. خار خندید و به گل گفت : سلام و جوابی نشنید خار رنجید ولی هیچ نگفت... ساعتی چند گذشت گل چه زیبا شده بود، دست بی رحمی آمد نزدیک، گل سراسیمه ز وحشت افسرد... لیک آن خار در آن دست خزید و گل از مرگ رهید ... صبح فردا که رسید خار با شبنمی از خواب پرید گل صمیمانه به او گفت : سلام