کدامین سنگدل فکر شکار افتاد غیر از تو؟
کدام آهو به میدان شکار آمد به غیر از من؟
تمام شهر در جشن "تماشا"ی تو حاضر شد
تمام شهر آن شب در شمار آمد به غیر از من
برایت دستمال کاغذی بودم،ولی آیا
کسی در لحظه ی بغضت به کار آمد به غیر از من؟
مرا از"جمع" خاطرخواه ها"منها" کن ای "حوا"
تو را کافیست "آدم" هرچه بار آمد به غیر از من
حسین زحمتکش
بـآ کـَسی بـآش کـه
وقتـآیـی کـه دلـت گـرفتـه ...
حـُوصـلـِه نـَدآری ... نـآرآحـَتـی ...
حـس میـکـُنـی یـه دُنیـآ غـَم دآری ...
بـَلـَد بـآشـه شـآدت کـُنـه ...
رآه قـَلبتـُو بـَلـَد بـآشـه ...
تـَنهـآت نـَزاره ...
چه خوشبخت بودیم؛
زمانی که فقط دستمالمان زیر درخت آلبالو گم میشد...
کجائی کودکی ؟؟؟
کجایی...
که من این روزها،
زنــــدگــیم را زیــر آن درختها گم کردم !!!
زخمی در پهلویـم است..
روزگار نمک ـ ـ می پاشــد..
و مـن به خــود می پیچـــــم..
و همه فــــکر می کنند می رقـصم