یک عاشقانه آرام

احتیاط باید کرد ! همه چیز کهنه میشود و اگر کمی کوتاهی کنیم ، عشق نیز ...

یک عاشقانه آرام

احتیاط باید کرد ! همه چیز کهنه میشود و اگر کمی کوتاهی کنیم ، عشق نیز ...

اکسیر من


اینجا برای از تو نوشتن هوا کم است
دنیا برای از تو نوشتن، مرا کم است


اکسیر من! نه اینکه مرا شعر تازه نیست
من از تو می‌نویسم و این کیمیا کم است


سرشارم از خیال ولی این کفاف نیست
در شعر من حقیقت یک ماجرا کم است


تا این غزل شبیه غزل‌های من شود
چیزی شبیه عطر حضور شما کم است


گاهی تو را کنار خود احساس می‌کنم
اما چقدر دل‌خوشی خواب‌ها کم است


خون هر آن غزل، که نگفتم به‌پای توست
آیا هنوز آمدنت را بها کم است

 

(محمدعلی بهمنى)



خواب پر راز


 

از خستگی روز همین خواب پر از راز


کافیست مرا،ای همه خواسته ها تو


دیشب من و تو بسته ی این خاک نبودیم


من یکسره آتش،همه ذرات هوا تو


پژواک خودم بودم و خود را نشنیدم


ای هرچه صدا،هرچه صدا،هرچه صدا-تو


آزادگی و شیفتگی مرز ندارد


حتی شده ای از خودت آزاد و رها تو


یا مرگ و یا شعبده بازان سیاست؟


دیگر نه و هرگز نه،که یا مرگ که یا تو


وقتی همه جا از غزل من سخنی هست


یعنی همه جا تو، همه جا تو، همه جا تو


تا شرح دهم، از همه ی خلق چرا تو؟


پاسخ بده ازاین همه مخلوق چرا من؟


 

محمد علی بهمنی