آرزو نزدیک بود،
پُرِ از زیبایی ،
آنقدر ما نرسیدیم انگار . . .
لای صد حادثه پیچید و نهایت شد " دیر ".
من و تو، ما نشدیم و نرسیدم و نشد ، دیده به هم بسپاریم،
" تَق " آن آرزو لرزید و درآمد،
تا قیامت . . . " تقدیر"
پویا جمشیدی