با احتیاط از کنارم عبور کنید
بغض هایم شیشه ای اند
زیاد دوام نمی آورند
با کوچکترین تلنگری
هر تکه اش را باید از گوشه ای پیدا کنی
رها
بگذارید در همان نقطه بمانم....
رها.
دمش گرم ...
باران را می گویم...
به شانه ام زد و گفت: خسته ای؟
امروز را تو استراحت کن من به جایت میبارم...
آدمیست دیگر...
یک روز حوصله هیچ چیز را ندارد...
دوست دارد بردارد خودش را بندازد دور...
(حسین پناهی)
روز مرگم، هر که شیون کند از دور و برم دور کنید
همه را مســــت و خراب از مــــی انــــگور کنیـــــد
مزد غـسـال مرا سیــــر شــــرابــــــش بدهید
مست مست از همه جا حـــال خرابش بدهید
بر مزارم مــگــذاریــد بـیـــاید واعــــــظ
پـیــر میخانه بخواند غــزلــی از حــــافـــظ
جای تلقــیـن به بالای سرم دف بـــزنیـــد
شاهدی رقص کند جمله شما کـــف بزنید
روز مرگــم وسط سینه من چـــاک زنیـد
اندرون دل مــن یک قـلم تـاک زنـیـــــــد
روی قــبـــرم بنویـسیــد وفــــادار برفـــت
آن جگر سوخته خسته از این دار برفــــت
فیلــمِ مَســخره اے بـہ نآمـِ زنـﬤگــے
بآ بازیگَـــرے بـہ نآمـِ مَـــטּ
از ڪارگرﬤاטּ خــوبـے بـہ نآمـِ خُـــﬤا
وآقــعا بَعــیـﬤ بوﬤ !!!
خـــــــــــــدا
سه حرفــــــــــ دارد
ولـــــــی برای پر کردن تنــــــــــــهایی من حــــــــــرف نـــــــــــدارد