درد این روزهایم
درد بی صدایی است
صدای این درد و رنج را کسی نمی شنود
صدایش را حتی خودم نیز نمی شنوم
...این روزها احساس می کنم
دیگر به آخرِ خط رسیده ام
به آخرِ خطی نامرئی از جنسِ
نامردی های روزگار
دیگر ...
شب و روزم در تاریکی محض ناپدید شده است
و من این روزها
در تاریکی مطلق تنهایی هایش محو شدم
و از بین رفتم ...
میان این همه نوشته های مجازی
دلم برای طعم یک سطر دست خط واقعی تنگ شده ست..
آنهم از نوع صادقانه اش....
از بیداری لذت میبرم . . .
از سردرد لذت میبرم . . .
از خوردن قرصهای رنـگارنگ لذت میبرم . .
از مـشکی پوشیدن لذت میبرم . . .
از تنهایی بی انتهایم لذت میبرم . . .
از تک تک کامهایی که از سیگار میگیرم لذت میبرم . . .
و همین برای انتقام گرفتن از زندگی کافیست