گـآهے بزرگتــریــنشاבے زنـבگیــمـ ایـن اَســتــکـــﮧ هیـــچ کـــسنمے בآنـــב تـــآ چــــﮧ اَنـבازه غمگیـنمـ ..
دیگر تمام شد …
آرزوهایم را گذاشتم در کوزه
با آبش قرص های اعصابم را میخورم !
حال ادم خراب پرسیدن ندارد...
اما...
دستانش گرفتن دارد...
بگذار ازدست برود.....
هرانچه که به التماس الوده باشد حتی(زندگی)
با من لج نکن بغض زبان نفهم!این که خودت را گوشه ى گلو قایم کنى، چیزى را عوض نمیکند…بالأخره یا اشک میشوى در چشمانم یا عقده اى در دلم!هردو را زیاد دارم…حق انتخاب با توست!!
خاطره یعنی...
یک سکوت غیر منتظره..میان خنده هایی بلند!
من و ته سیگار و پنجره باز..
مانده ایم که کدام یک براى سقوط مناسب تریم؟!
بعضی حرفها گفتنی است...
بعضی نوشتنی
و بعضی هیچ کدام
این روزها به هیچ کدام نزدیکترم...
دکتر:
پای نسخه ام بنویس “ممنوع الملاقات” ،
بگذار تنهاییم دلیل پزشکی داشته باشد .