ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | 6 | |
7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 | 13 |
14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 | 20 |
21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 | 27 |
28 | 29 | 30 |
مى نویسى آرامش، مى خوانم چشمان تــو ...
مى نویسى زندگى، مى خوانم نفس هاى تــــــــو ...
مى نویسى محبت، مى خوانم دستان گرم و با احساس تــو ...
مى نویسى عشـــــق، مى خوانم تـــــــــــو
احساس می کنه که زندگی واقعا باارزشه ...پس
هر وقت احساس کردی تنهایی ، این حقیقت رو به یاد داشته باش که :
یک نفر ... یک جایی ... در حال فکر کردن به توست ...
هرگز نخواستم
خیلی
خوب باشی.....
خیلی
پر احساس باشی....
خیلی
عاشق باشی......
خیلی
.......باشی......
فقط خواستم باشی...!
می دانم کس دیگری به درونم پا گذاشته است
و اوست که مرا چنان بی طاقت کرده است
احساس می کنم دیگر نمی توانم در خودم بگنجم،
در خودم بیارامم
از "بودن" خویش بزرگتر شده ام
و این جامه بر من تنگی می کند!
این کفش تنگ و بی تابی فرار،
عشق آن سفر بزرگ،
اوه، چه می کشم!
چه خیال انگیز و جان بخش است
" این جا نبودن " !
آنقدر در تـــــــــــو غــرق شـــده ام..
که از تلاقـــى نگاهـــم بادیگرى
عشـــــــــــق یعنى همین...