-
قمار
جمعه 18 اردیبهشت 1394 21:42
-
زمان
جمعه 18 اردیبهشت 1394 21:32
-
حماقت یعنی...
جمعه 18 اردیبهشت 1394 21:31
-
آرامشِ بعد از فاجعه
جمعه 18 اردیبهشت 1394 16:55
آرامشِ بعد از فاجعه می دانید چیست؟ به هر آهنگسازی که در هر کجای جهان بگویند برای صحنه ای از فیلمی که خرابی های بعد از یک جنگ یا فاجعه یا کشتار یا بلای بزرگ طبیعی را نشان می دهد موسیقی ای بسازد، حتما فضای آهنگ هایشان آنقدر ها دور از هم نخواهد بود؛ و همه شان به حتم آرام خواهند بود!... میزانِ سوزناکی اش به سلیقه ی...
-
دلشوره های من زنان شهر را...
جمعه 18 اردیبهشت 1394 16:41
دلشوره ها دروغ نمی گویند هر بار از سایه ی زنی که مرا بیشتر از او دوست داشتی!، ترسیدم چندانی نکشید که سایه ی سرش بر دیوار تور درازی درآورد!... شبیه سایه ی خنجر در دست کاکا بر پشت داش آکل در دست تو و آن سایه ی تور به سر بر پشت من دلشوره های من زنان شهر را، عروس زنان شهر را، مادر زنان شهر را ، عشق می کنند! و عشق می کند...
-
روزگار بد نامرده
پنجشنبه 17 اردیبهشت 1394 11:51
روزگار بد نامرده لعنتی سیلی هایی به آدم میزنه که به ناحق بوده با گذشت زمان جاش که خوب نمیشه هیچ حرارتش کل بدنت رو میسوزونه
-
احساس مراقبت میخاد
پنجشنبه 17 اردیبهشت 1394 11:47
حواستو جمع کن احساس مراقبت میخاد اگه میخای یه روز چوب احساساتت رو نخوری نباید همینطوری ولش کنی به امون خدا!!
-
درد من...
پنجشنبه 17 اردیبهشت 1394 11:20
درد من از گلایه ها نیست کنایه هاست که ویران می کند آدمی را
-
نفس!
چهارشنبه 16 اردیبهشت 1394 15:27
گاهی کسی هست که فقط امروز را باید باشد، فقط همین الان، همین الانِ الان را باید باشد! نفس! نفس! نفس!… باید سرت زیر آب، یا گلویت در مشتِ کسی باشد، تا بفهمی “نفس” یعنی همین الان، همین یک لحظه، همین یک دم! و بدانی به قدرِ همین یک دم، فقط همین یک دم، چقدر عزیز است!! تا ببینی نمی شود فلسفه بافت که من که خب بالاخره قرار است...
-
دارم فراموش میکنم
دوشنبه 14 اردیبهشت 1394 21:03
کم کم دیگه دارم فراموش میکنم فراموش شدنم رو!!!!
-
سیب
دوشنبه 14 اردیبهشت 1394 11:17
تو به من خندیدی و نمی دانستی من به چه دلهره از باغچه همسایه سیب را دزدیدم باغبان از پی من تند دوید سیب را دست تو دید غضب آلود به من کرد نگاه سیب دندان زده از دست تو افتاد به خاک و تو رفتی و هنوز سالهاست که در گوش من آرام آرام خش خش گام تو تکرار کنان می دهد آزارم و من اندیشه کنان غرق در این پندارم که چرا باغچه کوچک ما...
-
کلاغی در ذهن من است
یکشنبه 13 اردیبهشت 1394 10:37
کلاغی در ذهن من است پاره سنگی در دستم از خودم می ترسم از خودم می ترسم … { ایرج کریمی }
-
انگار که در سرم تکاپویی هست
یکشنبه 13 اردیبهشت 1394 10:31
انگار که در سرم تکاپویی هست آشفتگی و شور و هیاهویی هست چندی است که سخت از خودم می ترسم در جیب کتم همیشه چاقویی هست ؞ جلیل صفر بیگی ؞
-
دیدی که سخــــت نیســـــت
جمعه 11 اردیبهشت 1394 22:15
دیدی که سخــــت نیســـــت تنها بدون مــــــــــن ؟!! دیدی صبح می شو د شب ها بدون مـــــــــن !! این نبض زندگی بــــــــی وقفه می زند… فرقی نمی کند با مــــــن …بدون مــــــن… دیــــــروز گر چه ســـــــخت امروز هم گذشت …!!! طوری نمی شود فردا بدون مــــــن !!
-
خــــوش بختــــی یعنــــی
جمعه 11 اردیبهشت 1394 00:51
خــــوش بختــــی یعنــــی قلــــب پــــدرت بتپــــد ــــــــــــــــــــ همین ــــــــــــــــــ پدرم تنها کسیه که باعث میشه بدون شک باور کنم فرشته ها هم میتونن مرد باشن
-
دلتنگی سهم ماست...
جمعه 11 اردیبهشت 1394 00:29
-
مشکل اینجاست که...
جمعه 11 اردیبهشت 1394 00:28
-
قسمت...
جمعه 11 اردیبهشت 1394 00:20
-
کاش...
جمعه 11 اردیبهشت 1394 00:16
-
تفاوت عشق در امروز و دیروز
پنجشنبه 10 اردیبهشت 1394 23:58
قدیما هزار ساعت عشق بود و یک بوسه ی یواشکی ! الان هزار ساعت بوسه ی علنی هست ! ولی دریغ از یک لحظه عشق ...
-
فرض کن شک مثل آتش در تنت افتاده باشد
چهارشنبه 9 اردیبهشت 1394 12:19
فرض کن شک مثل آتش در تنت افتاده باشد آتشی که با غرض در خرمنت افتاده باشد فرض کن در شعرهایت زندگی کردی و حالا دفتر شعرت به دست دشمنت افتاده باشد فرض کن در اوج خوشبختی بفهمی تیره بختی عکس مردی دیگر از کیف زنت افتاده باشد! فرض کن از حاشیه یک عمر دوری کرده باشی ناگهان خون کسی بر گردنت افتاده باشد... فرض کن یک لحظه قبل از...
-
دیگر نمی شود بپرم بی تو
چهارشنبه 9 اردیبهشت 1394 11:56
دیگر نمی شود بپرم بی تو وقتی شکسته بال و پرم بی تو جاری شده ست رگ به رگم را مرگ این درد را کجا ببرم بی تو دیروز آشنای تمام شهر حالا غریب و در به درم بی تو راضی به مشتی ارزن خیراتم مثل کبوتران حرم بی تو رفته ست بیست و چند بهار از من اما چقدر پیرترم بی تو از هر چه بود بعد تو دل کندم از هر چه هست بی خبرم بی تو فرصت...
-
دیدار ما هرچند دورادور، زیباست !
یکشنبه 6 اردیبهشت 1394 23:53
دیدار ما هرچند دورادور، زیباست ! دیگر پذیرفته م که ماه از دور زیباست هرچند موسایت نخواهم شد ولی باز از تو چه پنهان ! دردو دل با طور زیباست دنیا همیشه دل به خواه ما نبوده ؛ باور بکن بعضی گره ها کور زیباست بس کن عزیزم طاقت باران ندارم این چشم ها ... این چشم ها مغرور زیباست ! هرچند شب با نور سرد ماه?جور است اما شب چشمان...
-
آدمی ست دیگر
یکشنبه 6 اردیبهشت 1394 23:25
خب آدمی ست دیگر دلش تنگ میشود حتی برای کسی که دو ساعت پیش برای اولین بار دیده الان باید علامت تعجب بگذارم جلوی این جمله؟ آدم ها از یک جایی در زندگی ات پیدا می شوند که فکرش را نمیکنی از همانجا که گم می شوند تعدادشان هم کم نیست هی می آیند و می روند اما این تویی که توی آمدن یکیشان گیر میکنی و وای به حالت اگر که او...
-
دوستت دارم ولی تقدیر چیز دیگری است
جمعه 4 اردیبهشت 1394 21:14
دوستت دارم ولی تقدیر چیز دیگری است خواب می بینم تو را،تعبیر چیز دیگری است در خیابان بار ها می بینمت، از راه دور پیشتر می آیم و تصویر چیز دیگری است کوه بودم، دوریت کاه از وجودم ساخته در قفس افتادن یک شیر چیز دیگری است عاشقی طعم خوشی دارد ولی دور از فراق با جدایی بی گمان تاثیر چیز دیگری است حرف بسیار است اما فرق دارد...
-
دارد به جانم لرز می افتد...
جمعه 4 اردیبهشت 1394 21:02
دارد به جانم لرز می افتد ، رفیق ؛ انگار پاییزم دارم شبیه برگ های زرد و خشک از شاخه می ریزم در خود فرو می میرم و چشمی مرا اینسان نمی بیند آهسته دارم می روم از دست ، من با خود گلاویزم دارد به گرد خویش می چرخاندم هر لحظه ، هر ساعت من عقربه ؟! نه ... مثل عقرب زهرها در خویش می ریزم دارد به گرد خویش می چرخا ... نه ... من در...
-
تو کهنه نمی شوی
جمعه 4 اردیبهشت 1394 20:38
سرت را بلند کن می خواهم از زندگی بنویسم که جنگِ همیشه ی چهره ات با تاریخ است تو کهنه نمی شوی مثل شبانه ای از شاملو مثل بداهه ای از شهناز در آواز اصفهان چشمان تو دو دلیل برای اینکه زمین هنوز درست می گردد و دهانت خلاصه ی تمام شعر های بلند من است تو کهنه نمی شوی و من به شکست همیشه ی تاریخ لبخند می زنم . روزبه سوهانی
-
باران...
جمعه 4 اردیبهشت 1394 20:30
معاشقه ی ما به جبر ارتباطی ندارد هر کجای زمین که دلتنگ شدی بغض ات را به نزدیکترین درخت برسان آنوقت ،اینجا تمام باران یک شهر تنها بر شاخه های من است که می بارد - روزبه سوهانی -
-
sorrow
سهشنبه 1 اردیبهشت 1394 22:15
The sweet smell of a great sorrow lies over the land بوی خوش،اندوه طویلی بر زمین می گستراند plumes of smoke rise and merge into the leaden sky حلقه های دود بر میخیزند و در آسمان سربی در هم می آمیزند a man lies and dreams of green fields and rivers مردی خوابیده و خواب کشتزاران سبز و رودها را می بیند but awakes to a...
-
یک عاشقانه آرام
سهشنبه 1 اردیبهشت 1394 11:59
نمی شود که بهار از تو سبزتر باشد گل از تو گلگون تر امید از تو شیرین تر. نمی شود پاییز فضای نمناک جنگلی اش برگ های خسته ی زردش غمگین تر از نگاه تو باشد. نمی شود، می دانم، نمی شود آوازی که مرد روستایی و عاشق با صدایی صاف در اعماق دره می خواند در شمال شمال رنگین تر از صدای تو باشد نمی شود که بهار از تو سبزتر باشد. و -...