اسبی داشته باشم!
و عاشق یک ستاره باشم
شب که شد..
تو در آسمان می درخشی
من مثل دیوانه ها
تا جایی که تکلیف شب را با ستاره اش روشن کنم...
بگذار فرزندان ما بگویند
کویرنشین غریب عاشق می شود
عجیب می میرد
می بینی؟
حتی نرسیدن به تو هم..داستان پر از رویای خودش را دارد!
یادت باشد
عاشق را نه شب تهدید می کند..نه مرگ
فقط فاصله...
فرقـے نمـے کند !!
بگویم و بدانـے ...!
یا ... نگویم و بدانـے..!
فاصله دورت نمی کند ...!!!
در خوب ترین جاﮮ جهان جا دارﮮ ...!
جایـے که دست هیچ کسـے به تو نمـے رسد:
قلــــــــبــــــم.....!!! "
هر شب می نشینم پای حساب و کتابم
چند بار گفته ای دوستم داری
چند بار دوستم داشته ای
...
چند بار بارانی شده ای برای من
چند بار باریده ای
چند بار عارف شدی..عاشق شدی..شاعر شدی..
چند بار برای نبودنم مردی و زنده شدی.
چند بار از آمدنم ناامید شدی
چند بار از رفتنم شکستی
چند بار از دیدنم دوباره بهاری شدی
هر جور حساب می کنم می بینم هنوز هم من بیشتر دوستت دارم
می بینم هنوز هم لحظه های بی تو کشنده است
می بینم صبورانه تحمل می کنم بودن و نبودن هایت را...
می بینم هر شب خواب من از خیال تو در بدر می شود
هر شب دلم برای لیلی می سوزد
هر شب خیسی پنجره ها داغی گونه هایم را به تن می کشد..
هر جوری حساب می کنم می بینم حساب و کتابمان یکی نمی شود
من و کتابم اینجا منتظر...
بیا کمی عاشقی کن...عارفی کن
بیا و دلت را با دل ما یکی کن
بیا حسابت را تسویه کن
یـــآد ســـهرآب بــخیــر...
آنــکــه تآ لـــحظـــه خــآموشـــی گــفت..
تــو مرآ یـــآد کــنی یـــآ نــکنــی.. مـــن بـــه یـــآدت هـــستـــم... ...