-
آغوش ادم
چهارشنبه 25 تیر 1393 12:44
حوا که بغض کند… حتی خدا هم اگر سیب بیاورد…. چیزی بجز آغوش ادم ارامش نمیکند
-
شب قدر
چهارشنبه 25 تیر 1393 11:19
شب قدر شب بیدار شدن است ، نه بیدار ماندن دعا کنیم بیدارشویم اگر یادتان بود و باران گرفت ، دعایی به حال بیابان دل ما هم بکنید التماس دعا در این شب های عزیز
-
گروهی هستیم
دوشنبه 23 تیر 1393 22:24
گروهی هستیم واقعی در دنیای خیالی و چه زیباست خیالاتمان در این دنیای واهی
-
س ک و ت
دوشنبه 23 تیر 1393 22:15
ازتمام الفبا سهم من چند حرف بیشتر نبود س ک و ت
-
چه دیر به خودم امدم
دوشنبه 23 تیر 1393 22:10
من هنوز آمادگی بیدار شدن نداشتم رویایی که میپنداشتم سراب ی بیش نبود چه دیر به خودم امدم
-
آرامش گمشده
دوشنبه 23 تیر 1393 22:05
لابلای قرصهای آرامبخش به دنبال آرامش گمشده ام میگردم افسوس دوام نمی آورند آرامشی کاذبند
-
کلافه ام
دوشنبه 23 تیر 1393 21:48
دلم میخواهد نباشم بروم... دور شوم از خودم ...از همه کلافه ام از بودن های اجباری
-
برنده
دوشنبه 23 تیر 1393 21:38
برنده کسیه که به انتظار بهار, سرمای زمستونُ تحمل کنه وگرنه رفتن که کار سختی نیست
-
من صبورم اما...
دوشنبه 23 تیر 1393 09:58
من صبورم اما... به خدا دست خودم نیست اگر می رنجم یا اگر شادی زیبای تو را به غم غربت چشمان خودم می بندم من صبورم اما... چقدر با همه ی عاشقیم محزونم! و به یاد همه ی خاطره های گل سرخ مثل یک شبنم افتاده ز غم مغمومم.. من صبورم اما... بی دلیل از قفس کهنه ی شب می ترسم بی دلیل از همه ی تیرگی تلخ غروب و چراغی که تو را از شب...
-
نازنینم آدم...
یکشنبه 22 تیر 1393 23:20
پس از آفرینش آدم...خدا گفت به او.. نازنینم آدم... با تو رازی دارم!.. اندکی پیشتر آی.. آدم آرام و نجیب ..آمد پیش!!. ...زیرچشمی به خدا می نگریست!.. محو لبخند غم آلود خدا!..دلش انگار گریست... نازنینم آدم!!.قطره ای اشک ز چشمان خداوند چکید!!!.. یاد من باش...که بس تنهایم!!. بغض آدم ترکید...گونه هایش لرزید !! به خدا گفت.. من...
-
غم که میآید
یکشنبه 22 تیر 1393 23:12
غم که میآید در و دیوار، شاعر میشود در تو زندانیترین رفتار شاعر میشود مینشینی چند تمرین ریاضی حل کنی خطکش و نقاله و پرگار، شاعر میشود تا چه حد این حرفها را میتوانی حس کنی؟ حس کنی دارد دلم بسیار شاعر میشود تا زمانی با توام انگار شاعر نیستم از تو تا دورم دلم انگار شاعر میشود باز میپرسی: چهطور اینگونه شاعر...
-
کامل پس بگیر
یکشنبه 22 تیر 1393 23:08
یا که ناقص پس مده یا اینکه کامل پس بگیر من دل آسان میدهم، باشد تو مشکل پس بگیر بیش از این با موج از اعماق خود دورم مکن این صدف را از کف شنهای ساحل پس بگیر ای خدایی که برایم نقشه دائم میکشی برق جادو را از این چشم مقابل پس بگیر من خودم گفتم فلانی را برایم جور کن پس گرفتم حرف خود را از ته دل، پس بگیر! مِهر او بر گِرد...
-
لعل لب
یکشنبه 22 تیر 1393 22:49
روزه دارم من و افطارم از آن لعل لب است آری! افطار رطب در رمضان مستحب است روز ماه رمضان، زلف میفشان که فقیه بخورد روزه ی خود را به گمانش که شب است زیر لب، وقت نوشتن همه کس نقطه نهد این عجب! نقطه خال تو به بالای لب است یا رب! این نقطه ی لب را که به بالا بنهاد؟ نقطه هر جا غلط افتاد، مکیدن ادب است شحنه اندر عقب است و، من...
-
حرفی نیست
یکشنبه 22 تیر 1393 22:42
اگر از منظره ها سیر شدی حرفی نیست یا از این پنجره دلگیر شدی حرفی نیست عادتم بود که همراه تو پرواز کنم اگر این بار زمین گیر شدی حرفی نیست عشق را مثل عصا زیر بغل جا دادی به گمانم که کمی پیر شدی ، حرفی نیست با من از بازی گرگم به هوا حرف زدی وقت بازی تو خود شیر شدی ، حرفی نیست تازه گفتی که گناه از من و چشمانم بود که در...
-
شک کردم
یکشنبه 22 تیر 1393 22:37
میان کوچه ها رفتی، به هر بیگانه شک کردم به رفت و آمد مشکوک صاحب خانه شک کردم چرا پس دیر کرده ؟ هان ؟ چرا آخر نمی آید ؟ تو رفتی تا که برگردی ، چه بی صبرانه شک کردم درون باغ وقتی که به آن پروانه خندیدی نمی دانم چه شد حتی به ان پروانه شک کردم تو در آغوش من بودی ، صدایی ناگهان آمد به رخت اویز و دیوار و چراغ خانه شک کردم...
-
پلنگ سنگی
یکشنبه 22 تیر 1393 22:31
پلنگ سنگی دروازه های بسته شهرم مگو آزاد خواهی شد که من زندانی دهرم تفاوت های ما بیش از شباهت هاست باور کن تو تلخی شراب کهنه ای من تلخی زهرم مرا ای ماهی عاشق رها کن فکر کن من هم یکی از سنگ های کوچک افتاده در نهرم کسی را که برنجاند تو را هرگز نمی بخشم تو با من آشتی کردی ولی من با خودم قهرم تو آهوی رهای دشت های سبزی...
-
فاصله دورت نمی کند ...!!!
یکشنبه 22 تیر 1393 11:42
فرقـے نمـے کند !! بگویم و بدانـے ...! یا ... نگویم و بدانـے..! فاصله دورت نمی کند ...!!! در خوب ترین جاﮮ جهان جا دارﮮ ...! جایـے که دست هیچ کسـے به تو نمـے رسد: قلــــــــبــــــم. ....!!! "
-
حساب و کتاب
یکشنبه 22 تیر 1393 11:30
هر شب می نشینم پای حساب و کتابم چند بار گفته ای دوستم داری چند بار دوستم داشته ای ... چند بار بارانی شده ای برای من چند بار باریده ای چند بار عارف شدی..عاشق شدی..شاعر شدی.. چند بار برای نبودنم مردی و زنده شدی. چند بار از آمدنم ناامید شدی چند بار از رفتنم شکستی چند بار از دیدنم دوباره بهاری شدی هر جور حساب می کنم می...
-
دلت را لازم دارم...!
یکشنبه 22 تیر 1393 11:24
از شعبده باز هم کاری ساخته نیست گیرم طناب بکشد از دل من تا دل تو گیرم با دستهایی به پهلو باز که معلوم نیست برای حفظ تعادل است یا برای بغل کردن تو تمام طناب را راه بروم و نیفتم گیرم گرم بنوشی ام گرم بپوشی ام گرم ببوسی ام گرم تر... یا گیرم این لبخند گرمت سوژه ی معروف ترین نقاش قرن بعد شود با این ها چیزی از قد تنهایی های...
-
این را بِفهم آدمیزاد!
جمعه 20 تیر 1393 21:59
آدمی غرورش را خیلی زیاد ! شاید بیشتر از تمام داشته هایش دوست می دارد ! حالا ببین اگر خودش، غرورش را به خاطر تو، نادیده بگیرد، چه قدر دوستت دارد ! و این را بِفهم آدمیزاد!
-
از تمام جونت مایه نذار
جمعه 20 تیر 1393 21:59
هیچوقت از تمام جونت برای کسی مایه نذار یکمشو نگه دار بعد از اینکه زد تو پَرت برای نگه داشتن بغضت لازمت میشه
-
سؤالهای بیجواب
جمعه 20 تیر 1393 21:58
سؤالهای زندگی میمانند، پیر و پیرتر میشوند، و هیچ کاری نیز از دستِ جوابهای تازه و تازه تر برنمیآید
-
مـــن بـــه یـــآدت هـــستـــم
جمعه 20 تیر 1393 21:57
یـــآد ســـهرآب بــخیــر... آنــکــه تآ لـــحظـــه خــآموشـــی گــفت.. تــو مرآ یـــآد کــنی یـــآ نــکنــی.. مـــن بـــه یـــآدت هـــستـــم... ...
-
آدما رو نمی شه شناخت
جمعه 20 تیر 1393 21:49
آدما رو نمی شه شناخت ....... تا وقتی که نفهمند دوسشون داری دوسِت دارن همینکه فهمیدن دوسشون داری یه جورایی عوض میشن و دیگه هیچوقت همون آدم سابق نمی شن .......... هیچوقت ..........
-
به کجا پناه ببرم!!؟؟
جمعه 20 تیر 1393 21:48
وقتی روزگار مرا فراموش می کند دیگر امیدی برای آینده نیست زندگی را به دست فراموشی می سپارم زیرا که زندگی سالهاست مرا فراموش کرده شادیها را در تاریکی دفن کرده ام تا بتوانم در کنار غم ها به آرامش برسم چراغ سیاه تنهایی را در اتاقم گذاشته ام و تاریکی و تنهایی تمام فضای اتاقم را پوشانده است سالهاست که دیگر صدای خودم تنها...
-
روزی از اینجا میروم..
جمعه 20 تیر 1393 21:46
مینویسم نامه و روزی از اینجا میروم.. با خیال او ولی تنهای تنها میروم... در جوابم شاید او حتی نگوید کیستی.. شاید او حتی بگوید لایق من نیستی.. مینویسم من که عمری با خیالت زیستم.. گاهی از من یاد کن، حالا که دیگر نیستم...
-
کی گفته زمان طلاست؟
جمعه 20 تیر 1393 21:45
کی گفته زمان طلا ست؟ من مزه مزه اش کردم... زمان عین الکل ه... ثانیه ثانیه میسوزونه میره تو عمق وجودت... مست مست که شدی, چشاتو باز میکنی میبینی عمرت گذشته و تو موندیو خماری از دست رفتن یک عمر ...
-
به احساست بیاموز
جمعه 20 تیر 1393 21:42
تو به احساست بیاموز نفس نکشد هوای دل ها آلـوده است اینجا فاصله یک عشق تا عشق بعدی یک نخ سیگار است !!! روشن کن...!
-
حسرت
جمعه 20 تیر 1393 21:41
هرگز داشته هات رو به نداشـته هات نفروش شاید وقتی به ند اشته هات برسی حسرت داشته هایی رو بکشی که ارزون فروختی...
-
نمی دانم چرا اینگونه است؟
جمعه 20 تیر 1393 21:40
نمی دانم چرا اینگونه است؟ وقتی نگاه عاشق کسی به توست می بینی اما دلت بسته به مهر دیگری است بی اعتنا می گذری و عاشقانه به کسی می نگری که دلش پیش تو نیست...