یک عاشقانه آرام

یک عاشقانه آرام

احتیاط باید کرد ! همه چیز کهنه میشود و اگر کمی کوتاهی کنیم ، عشق نیز ...
یک عاشقانه آرام

یک عاشقانه آرام

احتیاط باید کرد ! همه چیز کهنه میشود و اگر کمی کوتاهی کنیم ، عشق نیز ...

خورشید را ب من قرض میدهی ؟


خدایا
خورشید را ب من قرض میدهی ؟

از تو ک پنهان نیست ،
سرزمین خیالم دوباره یخ بسته است . . . !




دل بــســـپــار...

دل بــســـپــار...

به آتشی که نمى سوزاند
" ابراهیم " را

و دریایى که غرق نمی کند
" موسى " را

نهنگی که نمیخورد
"یونس"را

کودکی که مادرش او را
به دست موجهاى " نیل " می سپارد
تا برسد به خانه ی تشنه به خونش

دیگری را برادرانش به چاه مى اندازند
سر از خانه ی عزیز مصر درمی آورد

آیا هنوز هم نیاموختی ؟!
که اگر همه ی عالم
قصد ضرر رساندن به تو را داشته باشند
و خدا نخواهد ،
" نمی توانند "
پس
به " تدبیرش " اعتماد کن
به " حکمتش " دل بسپار
به او " توکل " کن
و به سمت او ”قدمی بردار"

السلام علیک یا ابا عبدالله...

نگاهی به سمت راست بیفکن، نگاهی به سمت چپ...
و آنگاه رو به سوی قبر ارباب بگو:
«اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللهِ، اَلسَّلامُ عَلَیْکَ وَ رَحْمَةُ اللهِ وَ بَرَکاتُهُ»

آن هنگام که تنهایی ، تنهای تنها ...
بدون یاور ، بدون تکیه گاه...
آن موقع است که باید به یادش بیفتی ،
به یاد قتلگاه ،
مضطر شده ...
السلام علیک یا ابا عبدالله...

یاد خدا

حسرتش به دلم مونده،

که یکبار نمازی قسمتم بشه ،

بدون یادی از دنیا ؛ پر از یاد خدا !

دلم به دو رکعتش هم راضیست ...





یا رب


یا رب توعلاج درد مایی بر درد درون ما شفایی

ما خسته دل و فسرده حالیم از بار گنه شکسته بالیم


غرقیم همه به بحر عصیان هستیم گدای لطف و احسان

با اینکه ز کبر خود نمائیم در اصل فنای در فنائیم


هستی و خودیتی نداریم از خویش منیتی نداریم

بر درگه تو ذلیل و خواریم سرمایه بجز گنه نداریم


ای غوث و غیاث بی پناهان بخشنده جمله گناهان

یا رب تو ببین اسیر نفسیم عمریست همه هوا پرستیم


از باده کبر جمله مستیم آلوده هر گناه و پستیم

بگشای دری زتوبه ای یار مارا تو زمعصیت نگهدار


ما گر چه به عهد بی وفائیم لکن به در تو ما گدائیم

بر سائل خود عنایتی کن از غم زدگان حمایتی کن


ای مایه آبروی مسکین ثابت قدمم نمای در دین



شکر


داده هایت ، نداده هایت و گرفته هایت را


شکر می گویم

                            

چون داده هایت نعمت ،


نداده هایت حکمت


و گرفته هایت امتحان است



بعضی وقت ها


بعضی وقت ها دوست دارم

وقتی بغضم میگیره خدا بیاد پائین

اشکامو پاک کنه دستمو بگیره وبگه:

ادم ها اذیتت میکنن؟؟

بیابریم پیش خودم.....




جای حق...

نمیدونم

شاید کفره ولی

خدایا بچه تر که بودم

تو رو یه موجود مقتدر و عادل میدونستم

که رو یه صندلی نشستی


و به اون صندلی میگن جای حق...


اما حالا فکر میکنم فقط اونجا نشستی!!!





به کجا پناه ببرم!!؟؟

وقتی روزگار مرا فراموش می کند

دیگر امیدی برای آینده نیست


زندگی را به دست فراموشی می سپارم


زیرا که زندگی سالهاست مرا فراموش کرده


شادیها را در تاریکی دفن کرده ام


تا بتوانم در کنار غم ها به آرامش برسم


چراغ سیاه تنهایی را در اتاقم گذاشته ام


و تاریکی و تنهایی تمام فضای اتاقم را پوشانده است


سالهاست که دیگر صدای خودم تنها صدای ماندگار گشته


زمزمه های لزران و اشکهای ریزان


دیگر حتی تعره هایم شنیده نمی شوند


به انتظار نشسته ام اما از انتظار نیز خسته شده ام


مرگ نیز مرا لایق بردن نمی داند


خدایا به کجا پناه ببرم!!؟؟