یک عاشقانه آرام

یک عاشقانه آرام

احتیاط باید کرد ! همه چیز کهنه میشود و اگر کمی کوتاهی کنیم ، عشق نیز ...
یک عاشقانه آرام

یک عاشقانه آرام

احتیاط باید کرد ! همه چیز کهنه میشود و اگر کمی کوتاهی کنیم ، عشق نیز ...

جنین مرده ...


آلزایمر زودرس گرفتم ...
نمیدانم کی بود که همین روزها برایم متولد شد ...
نمیدانم کی بود که همین روزها متولد شده بود ...
وقتی آمد آن قدر خندیدیم ...
بهشت نزدیک بود و حتی عطرش من را به نهایت اش میبرد ...
خوب میداند ...

میگویند " مواظب خنده های از ته دلت باش ...
آنها تنها باعث میشوند که روزی اشک هایت به همان شدت نابینایت کند ... "

رابطه ی ما خیلی خوب بود ...
ما خیلی شبیه هم بودیم ...
دوستش داشتم و عجیب عاشق دست هایش بودم ...
دستهایی که گاهی زیر پلک هایم را خشک میکرد ...

ما خیلی خوب بودیم ...
چون من بودم و او نبود ...
یک قاعده ی عاقلانه و غیر منطقی بود ...

"با اینکه نبود ، ولی همیشه برایم بود و نمیدانم بودنش چگونه بود
 که همه ی قوانین خلقت را نقض میکرد "

رابطه ی ساده ی ما تنها ، با حاملگی ِ مغز ِ من ، پایان یافت ...
هدیه اش ، جنین مُرده ی شش ماهه ای بود که از درون قلبم هیچگاه متولد نشد ...

روانپزشکم خیلی راحت گفت " قلبت را باید سزارین کنیم ،
 تا بتوانیم برای همیشه از عفونت یک لخته خون ِ احساسی راحت بشوی "

به هرحال ...
من برای امشبش یک شاخه گل رز سپید خریدم ...
در همان کافه نشستم ... سیگارش را کشیدم ...
 قهوه ی دست نخورده اش را خوردم ...
کادو اش را که همیشه آرزویش را داشت باز کردم
و همه اش را خواندم و تولدش را به صندلی خالی اش تبریک گفتم ...

...
...
...
...
...

_ جَنینِ مُرده _
سیاهنامه ی " ابر سیاه "

نظرات 1 + ارسال نظر
biiitaaa جمعه 21 اسفند 1394 ساعت 15:51 http://maloosak.69.mu

با وبلاگتون خیلی حال کردم بقول خودمونیا دمتون گرم
واقعا وبلاگ محشری دارین بازم تشکر میکنم
امیدوارم به سایت ماهم سری بزنی شاید به دردتون بخوره یروزی
به امید دیدار
74515

لطف داری دوست من

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد